پزشکیان بعد از شهادت رییسی در واقعهی سقوط بالگرد ریاستجمهوری با دلایل پنهان، به ریاست ۱۴امین دولت جمهوری اسلامی ایران رسید. پزشکیان در دور دوم از مجموع حدود ۳۰ میلیون و ۵۳۰هزار رای ماخوذه، نزدیک به ۱۶میلیون و ۳۸۳هزار رای بدست آورد که سبب پیروزی وی در انتخاباتی با کمتر از ۵۰٪ مشارکت شد. مشارکتی که حکومت و البته شورای نگهبان تمام تلاش خود را کرد تا میزان آن را افزایش دهد. به گفتهی بسیاری از کارشناسان عدم تایید صلاحیت احمدینژاد و لاریجانی و در مقابل تایید صلاحیت پزشکیان در واقع تلاشی از سمت حکومت بهمنظور بالا بردن مشارکت در انتخابات در عین اطمینان از بیرن آمدن نام نامزدی قابل قبول از صندوقهای رای بود. تلاشی که ظاهرا به شدت شکست خورده است. این تلاش شکست خود زیرا از خاتمی تا روحانی، از ظریف تا آذریجهرمی، تمامقد از پزشکیان حمیات کردند. در واقع تمام عناصر سیاسی که حکومت تلاش داشت ضربات آنها به آیندهی کشور را دفع کنند اکنون سهامدار دولت پزشکیان هستند. پس ساختار نظارت شورای نگهبان در فیلتر این افراد و جلوگیری از بازگشت آنها به عرصهی حکمرانی، کاملا فروپاشید. از سوی دیگر حتی یک نامزد اصلاحطلب غر زن و دعواهای چالهمیدانی وی با دیگر رقبا نیز نتوانست میزان مشارکت را به ۵۰درصد برساند. توجه داشته باشید که مشارکت در دور اول حدود ۴۰٪ بود.
در یک نگاه کلی شورای نگهبان در هر دو هدف خود، بالا بردن مشارکت و فیلتر سیاسیون آسیبزا، شکست خورد. اما تلخترین شکست برای جمهوری اسلامی، درصد مشارکت بود. میزان مشارکت در انتخاباتهای ایران و بخصوص انتخابات ریاستجمهوری، برای حکومت بهنوعی به معنای یک رفراندوم است. جمهوری اسلامی همراه نقطهی قوت خود را مردمی بودن توصیف کرده و این مردمی بودن را در قالب درصد مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری به رخ دنیا میکشید.
میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهور، از ابتدای انقلاب تا انتخابات ۱۴۰۳ به مانند قلهای بوده که در دورهی خاتمی-احمدینژاد-روحانی، صعود کرده، به اوج رسید و سپس سقوط میکند. این سقوط بعد از دورهی روحانی شدت میگیرد و اکنون در انتخابات منجر به پیروزی پزشکیان در بدترین حالت خود طی ۴۵ سال اخیر قرار دارد.
براساس تفکر سران جمهوری اسلامی، باید گفت اکنون حکومت به پایینترین میزان محبوبیت خود رسیده. اما این تفکر به شدت غلط است. پایین آمدن میزان مشارکت در انتخابات بیش از آنکه نشان از محبوبیت حکومت باشد، نشان از ناامیدی مردم از تغییر است. در واقع میزان مشارکت میتواند نشان از امید مردم به تغییر باشد. اما نه تغییر حکومت، بلکه تغییر وضع معیشتی. اگر میزان مشارکت نمایندهی کاملی از میزان محبوبیت حکومت بود که در دورهی بنیصدر، علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی باید شاهد سقوط جمهوری اسلامی میبودیم.
در واقع میزان مشارکت افت و خیزهایی دارد که تابع شرایط روانی مردم نسبت به زیست اقتصادی خود است. البته مسائل اجتماعی و سیاسی نیز در این میزان مشارکت بیتاثیر نیستند اما برای مردم ایران، بیش از هرچیز زیست اقتصادی و معیشت مهم است.
اما به نظر میرسد جمهوری اسلامی درک درست و تفسیر کاملی از میزان مشارکت ندارد و به همین دلیل مشارکت را محبوبیت یا تنفر از خود معنا میکند و دست به هر اقدامی برای افزایش آن میزند. به عبارت سادهتر حکومت میزان مشارکت را برای خود به امری ناموسی تبدیل کرده که کاهش آن یک تهدید وجودیست که با هر شیوهای باید به آن باید پاسخ داد.
این دیدگاه سبب میشود ارگان فیلترگر قدرت در ایران، شورای نگهبان، در برهههایی افرادی را تایید صلاحیت کند تا رقابتهای انتخاباتی پرشورتر شوند و طیفهای بیشتر و متنوعتری از اقشار جامعه را پای صندوق رای بکشاند. همین دیدگاه سبب میشود افرادی تایید صلاحیت شده و نهایتا به قدرت برسند که در عمل منجر به کاهش مشارکت در دور بعدی انتخابات میشوند. این افراد به خوبی فضای سیاستزده و تشنهی اقتصاد شکوفای جامعهی ایران را شناخته و با وعدههای پوپولیستی ودهان پر کن، نوید معیشتی خوب را میدهند. در عمل اما هیچ کدام از وعدهها عملی نمیشود و مردم ناامید از وعدههای زیبا و ترسان از معیشت، انتخابات بعدی را بیاثر میدانند و به آن تن نمیدهند. در نتیجه شورای نگهبان در دوره بعدی سعی میکند افرادی با توان شورآفرینی و حتی غوغاسالاری بالاتر را وارد چرخهی رقابتها کند تا بتواند میزان مشارکت را بالا ببرد. نتیجه اما ورود افرادی به پاستور است که تنها هنرشان سواستفاده از رسانه و سواری گرفتن از سادهلوحان جامعه میباشد. این افراد نیز نهایتا بعد از یک یا دو دوره، به دلیلی اینکه قدرت را برپایهی شعارهای زیبا و نه برنامهی عملی به دست آوردهاند، دولتی شکست خورده و مردمی سرخوردهتر را تحویل نفر بعدی میدهند. شورای نگهبان نیز باز مجبور به اجرای همان روند قبلی میشود و این سیکل باطل نهایتا به ضدخود تبدیل میشود!!!
این روند را به درستی میتوان دور باطل انتخاباتی نامید. روندی که بیش از هرچیز به رقابتهای استعدادیابی نزدیک است. رقایتهایی که کسی موفقتر است که داوران و تماشاچییان را بیشتر به هیجان بیاورد و نه لزوما کار منطقیتر را انجام دهد!!!
نگاهی به میزان مشارکت انتخاباتی مردم طی چند سال و حتی چند دههی اخیز در امریکا، انگلیس و فرانسه بیاندازید. میزان مشارکت در امریکا بین حدود ۴۰تا ۶۰ در نوسان بده، در انگلیس و فرانسه نیز بین ۶۰ تا ۸۰ درصد. ویژگی این ۳ کشور در امور مرتبط به انتخابات را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
- نظام سیاسی حزبی مُدون
- ساختار رسانهای پاسخگو و پرسشگر
این مواردی است که سبب میشود کاندیدایی که به مردم عرضه میشود، یک فرد با شناسنامه باشد. فردی که میتوان وعدههای انتخاباتیاش را به واسطهی حزبی که از آن آمده و عملکرد آن حزب در دولتهای پیشین، صحتسنجی کرد. از سوی دیگر نیز رسانههای پرسشگری وجود دارند که گفتهها و اعمال نامزدهای انتخاباتی را زیر نظر دارند و تناقضات رفتاری و گفتاری را به مردم نشان میدهند. در این بستر شفافترین محیط برای مقایسه و نهایتا انتخاب برای مردم فراهم میشود.
اما در فضای سیاسی ایران حزبگرایی تقریبا وجود ندارد. نامزدها افرادی بیهویت در عرصهی سیاسی هستند که تقریبا مشخص نیست کدام طرف پاسخگوی اعمال آنها خواهد بود. به این فضا اضافه کنید ساختار فلاکتزدهی رسانهای را که در سایهی عدم نظارت کارا، ذهن مردم را آماج حملات رسانهی اله یا علیه نامزدهای ریاستجمهوری قرار میدهد.
در این میان مردم دید خوبی از گذشتهی کاندیدها ندارن، زیرا حزبی وجود ندارد که شناسنامهی وی باشد. تنها بستری که مردم میتواند براساس آن در مورد یک نامزد خاص قضاوت کنند، رسانه است که آن هم تبدیل به صحنهی جنگی تمامعیار بهوسیلهی دروغ، مخفیکاری، شانتاژ و مظلومنمایی شده است. در این شرایط مردم به راحتی گذشتهی ۳ سال پیش خود را فراموش کرده و باره دیگر به تفکری رای میدهند که صف تخممرغ را برای آنها به ارمغان آورد.
صفی که باز تکرار میشود، مردم از معیشت خود ناامید میشوند، مشارکت انتخاباتی کاهش مییابد، حکومت احساس خطر میکند، فیلترهای تایید صلاحیت شلتر میشود، افرادی با صلاحیت پایینتر و قدرت حرافی بالاتر وارد عرصه میشوند، ماشینهای جنگ رسانهای فعال میشوند، شب به روز تشبیه میشود، شور ایجاد میشود، نامزد پوپولیست انتخاب میشود، نظام سرمست از مشارکت بالا میشود، مردم برای چند ماه شاد هستند، اما نهایتا صف تخممرغ تکرار میشود و این چرخهی باطل ادامه مییابد تا جایی که حکومت خود را در کشوری ۸۵ میلیون خواهد یافت که جز چند میلیون هوادار از جانگذشته کسی برای انتخاباتش ارزشی قائل نیست!!!
این وضعیت در انتخابات ۱۴۰۳ نیز تکرار و سبب شد پزشکیان که بارها اعلام کرده بود «میفهمم که نمیفهمم» به قدرت برسد. به قدرت رسیدن شخصی نفهم در پاستور، چون مخدری برای چندین ماه مردم را سرمست میکند اما نهایتا این مستی با کوچکتر شدن سفرهی معیشت تبدیل به سردردی دیوانهکننده میشود. سردردی که باز حکومت برای علاج آن به شیوهی احمقانهی سابق روی میآورد.
در پایان باید گفت اشتباه بزرگ حکومت تبدیل میزان مشارکت انتخاباتی به میزان مشروعیت خود است. این اشتباه سبب میشود ساختار مسموم سیاسی و رسانهای کشور هیچگاه اصلاح نشود. این اشتباه سبب میشود معیشت مردم هیچگاه بهبود نیابد، این اشتباه نهایتا سبب میشود کابوسهای حکوت تبدیل به واقعیت شود و ناگهان تبدیل به حکومتی با درصد مشارکت ۳۰درصدی و مواجه با بحران مشروعیت شود.
/پایان