توان امنیتی، بال معیوب بازدارندگی ایران

21-مرداد-1403 / خواندن 21 دقیقه

شاید هیچ‌کس فکر نمی‌کرد پس از ۴۵ سال وعده‌ی «نابودی جمهوری اسلامی» و شعار «مرگ بر اسراییل»، جهان شاهد ۲بار صف‌آرایی نظامی ایران و اسراییل، طی تنها ۴ ماه، مقابل هم باشد. صف‌آرایی که در دفعه‌ی نخست، منجر به عملیات نظامی «وعده‌ی صادق» شد و در بار دوم نیز احتمال منجر به وقوع یک وعده‌ی صادق گسترده‌تر شود.

فارغ از طرف‌های درگیر در این وعده‌های صادق و نوع اجرای آن‌ها، این تقابل‌ها درعلت نیز وجوه مشترکی دارند؛ هر دو به دلیل وقوع ترو، آغاز شدند. ترور سردار شهید «زاهدی» در جریان حمله‌ی نظامی اسراییل به کنسولگری ایران در دمشق سوریه، عملیات «وعده‌ی صادق» را در پی داشت و ترور شهید «اسماعیل هنیه» در تهران، می‌رود که وعده‌ی صادق دیگری را رقم بزند.

آن ترور‌های امنیتی اسراییل و پاسخ‌‌های نظامی ایران، ما را به یک سوال ریشه‌ای می‌رساند و آن اینکه:

آیا مدل تقابلی ایران در مواجه با مدل تقابلی اسراییل، کارایی دارد یا خیر؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید مدل تقابلی ایران و اسراییل را بشناسیم.

مدل تقابل ایران:

ایران، چه در دوره‌ی جمهوری اسلامی، چه در دوره‌ی رژیم پهلوی و حتی پیش از آن، از تهاجمات نظامی کشورهای خارجی، از اروپا تا همسایگان، رنج می‌برده. بر همین اساس تقویت توان نظامی همواره یکی از دغدغه‌های حاکمان ایران‌زمین بوده و هست. در دوره‌ای حضور ابرقدتی همچنون شوروی در شمال و ارتشی مسلح همچون ارتش بعث در غرب، رژیم پهلوی را به سمت سرمایه‌گذاری بر روی توان نظامی ایران برد. در دوره‌ای نیز تهاجم رژیم بعث به ایران، جنگ ۸ ساله‌، اشغال کشورهای دو سوی ایران، استقرار پایگاه‌‌‌های ارتش آمریکا در اطراف ایران و تهدیدات مداوم اسراییل، جمهوری اسلامی ایران را به سمت تقویت توان نظامی خود و دست‌یابی به تکنولوژی موشکی برد.

مدل تقابل اسراییل:

در آن سوی میدان، اسراییل که در ابتدای تولد شومش، خود را در میان ارتش‌های قدرتمند عربی می‌دید که شعار «از نیل تا فرات» و «اسراییل بزرگ» امنیت کشورهایشان را در معرض اشغال‌گری صهیونیست‌‌ها یافته و آماده‌ی نابوی تهدید اشغال‌گر مهاجم در نطفه بودند. هرچند رژیم اسراییل توانست از نبرد با اعراب جان سالم به در ببرد، اما تجربه‌ی بزرگی را کسب کرد. تجربه‌ای که با اشاره به نبود عمق استراژیک، به رژیم گوش‌زد می‌کرد، اسراییل توان تحمل نبرد‌های گسترده و چند جبهه‌ای را ندارد. بر اساس این تجربه بود که رژیم صحنه‌ای دیگر برای نابودی و فلج کردن همسایگان خود تعریف کرد؛ تقابل امنیتی. رژیم با استفاده از ابزارهایی‌ مانند ترور، خراب‌کاری، جاسوسی، تبلیغات دروغین، نفوذ و ... صحنه‌ای از نبرد را تعریف کرد تا بدور از میدان جنگ و با پوشاندن نقطه‌ی ضعف استراتژیک خود، بتواند علیه دشمنانش اقدام کند.

بر این اساس می‌توان گفت، تقابل میان ایران و اسراییل، در مواقع تقابل تفکر نظامی‌محور با تفکر امنیتی‌محور است. دو تفکری که در طول ۱۰ ماه جنگ غزه و تقابل ایران اسراییل، به‌خوبی آزمایش خود را پس داده و نقاط ضعف و قدرتشان، آشکار شده.

در ادامه به بررسی نقاط ضعف و قدرت هر دو تفکر می‌پردازم.

تفکر نظامی‌محور:

این تفکر برپایه‌ی برتری در حوزه‌ی موشکی شکل گرفته است. حوزه‌ای که به ایران کمک کرد نه‌تنها در مقابل ارتش اسراییل و آمریکا در منطقه به بازدارندگی نسبی برسد، بلکه ابزاری باشد برای پاسخ به کنش‌های امنیتی اسراییل. بر این اساس است که هرگاه ایران ضربه‌‌ای امنیتی از اسراییل، در قالب ترور و بمب‌گذاری، دریافت می‌کند، دست به عملیات موشکی مستقیم یا غیرمستقیم علیه رژیم بزند. این راهکار ایران مزایا و معایبی همراه دارد که به شرح زیر است:

          مزایا:

  • افزایش سطح بازدارندگی نظامی ایران:

هربار که ایران علیه اسراییل دست به واکنش نظامی می‌زند، پیامی به رژیم و البته امریکا ارسال می‌شود مبنی بر اینکه تهران آماده‌ی ورود به فاز نظامی و بالا بردن سطح تنش در منطقه است. تنشی که نگرانی از حرکت به سمت افزایش آن، چیزی جز ارسال پیام ضعف به طرف مقابل و در نتیجه شدت گرفتن اقدامات علیه ایران نیست.

  • کنترل رفتار اسراییل:

دست به ماشه بودن ایران و همچنین سابقه‌ی چکاندن این ماشه در اقداماتی مانند عملیات اربیل و وعده‌ی صادق، استقبال ایران از تنش را نمایان می‌کند. تنشی که مهم‌ترین کارکرد آن، حرکت به سمت جنگ در خاورمیانه است. جنگی که امریکا حداقل از ۲۰۱۴ و بخصوص طی ۱۰ ماه گذشته، به شدت از آن دوری کرده است. امریکا از جنگ گسترده در منطقه دوری می‌کند زیر واشینگتن در حال انتقال تمرکز خود از اروپا و خاورمیانه، به سمت شرق آسیا و بخصوص علیه چین است. سیاستی که به اعتراف ‌Vancr، معاون‌ اول پیشنهادی ترامپ، راهبردی ۴۰ سال آینده‌ی امریکا خواهد بود. راهبردی که وقوع جنگی گسترده در خاورمیانه‌، بنیان‌های آن را متزلزل می‌کند.

در طول ۱۰ ماه گذشته آمریکا به دلیل نگرانی از تشدید درگیری‌ حزب‌الله و اسراییل در جبهه‌ی شمال، بارها با اعمال فشار بر اسراییل، اقدامات رژیم را تعدیل کرده است. سفر «سالیوان»، مشاور امنیت ملی بایدن به اراضی اشغالی، به‌منظور وادار کردن اسراییل برای کاهش شدت عملیات در نوار غزه، یکی از این موارد است. نوار غزه‌ای که با اعلام حزب‌الله، شدت درگیری‌ها در آن، مستقیما بر روی شدت درگیری‌ها در جبهه‌ی شمال، تاثیرگذار خواهد بود. امری که در دیدگاه امریکایی‌‌ها، در صورت شدت یافتن، می‌تواند به یک جنگ تمام‌عیار منطقه‌ای تبدیل شود.

در موردی دیگر و به اعتراف نتانیاهو، واشینگتن به دلیلی نگرانی از حمله‌ی تمام‌عیار نظامی اسراییل به لبنان، سرعت ارسال سلاح برای ارتش رژیم را کاهش داد.

 از این روی امریکا با اعمال فشار بر اسراییل، به‌منظور کنترل اقداماتش علیه ایران، تلاش دارد مانع پاسخ نظامی ایران و نهایتا نزدیک شدن خاورمیانه به یک جنگ فراگیر شود. در نتیجه ایران می‌تواند با کنش‌گری نظامی، رفتارهای رژیم را به‌صورت غیرمستقیم، کنترل کند.

 

معایب:

  • سپر دفاعی آمریکا و چرخه‌ی ترور:

هرگاه ایران در پاسخ به ترورهای سطح بالای اسراییل، ترور سردار زاهدی در سوریه، و یا اقدامات پرتنش رژیم، ترور هنیه در تهران، دست به واکنش نظامی می‌‌زند، رژیم از سپر دفاعی ارتش آمریکا استفاده می‌کند. سپری که با ورود به صحنه، هزینه‌ و خسارات وارده بر اسراییل، به واسطه‌ی عملیات‌ موشکی-پهپادی ایران را کاهش می‌دهد. این وضعیت سبب می‌شود، فواید سیاسی-امنیتی حاصل از ترور‌های مذکور، بیش از هزینه‌ی وارده از سوی ایران باشد، درنتیجه‌ «ترور» به عاملی سود ده تبدیل شده که تکرار دوباره‌ی آن توجیه امنیتی-نظامی دارد. این وضعیت همان چیزی‌ است که می‌توان آن را «چرخه‌ی ترور» نامید.

این چرخه، در بلندمدت و تا زمانی که ارتش امریکا وجود دارد و واشینگتن خود را متعهد به دفاع از اسراییل بداند، ادامه خواهد داشت و وعده‌های صادق بیشتر نیز قادر به توقف این چرخه از ترور‌ها نخواد بود. البته که عملیات‌های نظامی ایران در کوتاه مدت‌ موثر هستند، مانند عملیات وعده‌ی صادق که در کوتاه‌مدت موجب کاهش شدت و تعداد حملات اسراییل به سوریه شد، اما در بلند‌مدت و به دلیلی وجود سپر دفاعی ارتش آمریکا، کارساز نیستند.

بر این اساس است که در بلند‌مدت، توان نظامی ایران، متضمن امنیت پایدار برای کشور و منافع ملی آن نیست.

  • تبعات بین‌المللی:

برخلاف اقدام در حوزه‌ی امنیتی، اقدام در بستر نظامی، امری آشکار و به‌اصطلاح چراغ روشن است. چراغی که نوری بین‌المللی بر روی موشک‌های شلیک شده از ایران و مکان اصابت آن‌ها در اراضی اشغالی و حتی اهداف مرتبط با اسراییل در کشورهای همسایه، می‌تاباند. در یکی از این موارد و در جریان پاسخ موشکی ایران به بمب‌گذاری‌های تروریستی کرمان و زمانی که ایران هدفی مرتبط با موساد را در اربیل عراق، مورد حمله قرار داد، بغداد از تهران در مجامع بین‌المللی شکایت کرد!!!

اقداماتی مانند شکایت بغداد از ایران، علاوه بر محدودیت‌‌های بین‌المللی که می‌تواند همراه داشته باشد، تبعاتی برای ایران در پی دارد که منجر به کاهش و یا توقف اقدام نظامی در واکنش به اقدامات امنیتی اسراییل می‌شود و در نتیجه هزینه‌های رژیم کاهش یافته و نهایتا شاهد افزایش سرعت چرخه‌ی ترور خواهیم بود.

تبعات داخلی:

هربار که ایران وعده‌ی یک اقدام نظامی در پاسخ به اقدامات صورت گرفته علیه خود را می‌دهد، اقمار رسانه‌ای اصلاح‌طلبان فعال می‌‌شوند و با عربد‌های مجازی، جامعه را از ویرانی، حمله‌ی اف-۳۵‌ و اف-۲۲ و بی‌۵۲ های امریکایی و اسراییلی می‌ترسانند. این وضعیت تاثیرات قابل توجهی بر روی امنیت روانی مردم و البته ثبات بازار دارد.

پیش‌بینی پذیری:

ایران در پاسخ به بمب‌گذاری کرمان، اربیل عراق را زد، در پاسخ به اقدامات تروریستی داعش، سوریه را زد، در پاسخ به ترور سردار زاهدی، اسراییل را زد. نیاز به قوه‌ی تحلیلی بالا و هوش سرشاری نیست تا بگویم ایران در واکنش به ترور هنیه در تهران، اسراییل را دوباره می‌زند. این را من، شما، و حتی اسراییل و امریکا نیز می دانند و براساس آن در حال برنامه‌ریزی برای مقابله‌ی موثر هستند. مقابله‌ای که منجر به کاهش هزینه‌های اعمالی بر اسراییل و شکل‌گیری چرخه‌ی ترور می‌شود. این دقبقا به معنای پیش‌بینی ‌پذیر شدن ایران است

از سوی دیگر ایران پیش‌بینی‌ پذیر شده، ابتکار عمل حاصل از اقدام غافل‌گیرانه را از دست می‌دهد. از دست دادن ابتکارعمل چیزی جز ورود به زمین بازی طراحی شده طرف مقابل نیست و بیشترین سود را نیز نسیب خالق این زمین می‌کند.

 

تفکر امنیتی

اقدام امنیتی را می‌توان مجموعه‌ای از موارد دانست که منجر به حذف هدف‌مند افراد، آسیب به زیرساخت‌‌های نظامی، امنیتی، اقتصادی و حتی سیاسی، ربایش، جمع‌آوری اطلاعات، آشوب‌سازی و .... می‌شود. اقدام در بستر امنیتی مزایایی را در پی دارد که منجر به دست‌یابی به بازدارندگی بلندمدت می‌شود. بازدارندگی‌ای که هرچند منجر به صفر شدن رفتارهای تهاجمی اسراییل علیه ایران نمی‌شود، اما منجر به کاهش شدت و تعداد اقدامات رژیم خواهد شد. مزایای اصلی فعالیت در بستر امنیتی را می‌توان به شرح زیر نام برد:

  • نداشتن معایب اقدام نظامی:

بستر امنیتی سبب می‌شود که طرف فعال در آن، بخصوص ایران، مشکلاتی که در بستر نظامی با آن مواجه می‌شد را نداشته باشد:

  • سپر دفاعی ارتش امریکا: 

ماهیت آرمیده در بستر غیرنظامی این فضا، خودبه‌خود، کارایی ارتش آمریکا را دور می‌زند و دیگر اسراییل از مواهب حضور نظامی امریکا در کنار خود، بهره‌ نمی‌برد. در نتیجه نمی‌تواند از ارتش آمریکا به‌عنوان عاملی برای کاهش خسارات وارده بر خود و درنتیجه ایجاد چرخه‌ی ترور استفاده کند.

  • تبعات بین‌المللی: 

برخلاف بستر نظامی، بستر امنیتی محیطی مه‌آلود است که نمی‌توان با دلایل قطعی و محکمه‌پسند، انگشت اتهام را به سمت طرفی مشخص گرفت. در نتیجه اتهامات در حد گمانه‌زنی‌هایی باقی‌می‌ماند که نمی‌توان براساس آن اقدامی مهم و تاثیر‌گذار علیه مجری اقدامات امنیتی، انجام داد. در این فضاست که به مانند عملیات موشکی علیه ایستگاه موساد در اربیل عراق، دیگر نیاز نیست نگران شکایت بغداد علیه ایران باشیم.

 

  • تبعات داخلی:

خبر مرگ ناگهانی یک مقام ارشد نظامی یا سیاسی اسراییل، وقوع انفجار در یکی از پایگاه‌های ارتش اسراییل، از کارافتادن بخشی از زیرساخت‌های صنعتی رژیم،  قابل قیاس با برد رسانه‌ای حمله‌ی موشکی مستقیم علیه اسراییل نیست. حتی شاید تا مدت‌ها جامعه‌ی ایران از آن مطلع نشود و یا نتواند از خبر مرگ رییس موساد ارتباطی به‌منظور قرمز کردن بورس، بیابد. در این شرایط حتی اقمار رسانه‌‌‌ای اصلاحات نیز نمی‌تواند به شکل موثر با جمله‌سازی از واژه‌ی «جنگ»، اذهان جامعه‌ی ایران را به بازی بگیرد.

 

  • پیش‌بینی پذیر نبودن:

در بستر نظامی، ایران فقط با گزینه‌ی شلیک موشک سر و کار دارد. اما در بستر امنیتی ایران با طیف متونعی از اقدامات شامل حذف‌هدفمند، آسیب به زیرساخت، ربایش و آشوب‌آفرینی در داخل یا خارج از اراضی تحت اشغال رژیم سر و کار دارد. این وضعیت گزینه‌های متنوعی را در اختیار تهران می‌گذار که منجر به سخت‌ شدن روند پیش‌بینی اقدام ایران و در نتیجه کمتر شدن آمادگی جهت مقابله با آن می‌شود.

مجموعه‌ی موارد فوق سبب می‌شود ایران بتواند با کمترین تبعات بین‌المللی و داخلی ممکن و در نبود ارتش آمریکا و در بستری با گزینه‌های متنوع‌تر، بیشترین هزینه‌ی ممکن را به اسراییل وارد کند. این هزینه‌سازی سبب می‌شود چرخه‌ی ترور اسراییلی شکسته شود. زیرا ایران توانسته یک معادله‌ی جدید در تقابل خود با اسراییل تعریف کند. معادله‌ای که می‌گوید:

ناامنی در ایران، ناامنی در اسراییل است

 

این معادله سبب می‌شود که اسراییل هزینه‌ی اقدامات خود را در داخل فضای امن‌ش، در فلسطین اشغالی پرداخت کند و از مصونیت امنیتی خارج شود. همان مصونیتی که سبب شده اسراییل بدون دغدغه در رابطه با امنیت داخلی خود، به امنیت داخلی ایران حمله کند. زیرا اسراییل می‌داند ایران واکنش خود را در حوزه‌ی نظامی تعریف کرده. حوزه‌ای که به واسطه‌ای حضور ارتش آمریکا و البته دیگر محدودیت‌های آن، سبب خویشتن‌داری تهران و در نتیجه کاهش شدت عمل ایران و نهایتا کاهش هزینه‌های اعمالی بر رژیم می‌شود.

در نتیجه، به دلیل مزایای شرح داده شده در بالا، حمله به امنیت داخلی اسراییل و افزایش هزینه‌های اقدامات رژیم علیه امنیت ایران، فعالیت ایران در بستر امنیتی، بازدارندگی امنیتی بلند‌مدتی را برای تهران همراه خواهد داشت. بازدارندگی‌ای که سبب می‌شود در بلندمدت، کمیت و کیفیت اقدامات اسراییل علیه ایران، کاهش یافته و در یک سطح کنترل شده، باقی بماند.

اما اقدام در حوزه‌ی امنیتی، بخصوص برای ایران و البته علیه اسراییل، یک مشکل بزرگ دارد، و آن اینکه:

 ایران دست‌رسی های سطح بالایی به افراد و زیرساخت‌های حساس اسراییل در داخل اراضی اشغالی ندارد. 

 

دسترسی گسترده‌ی اسراییل به اطلاعات، ساختار امنیتی منسجم و البته همکاری سرویس‌های اطلاعاتی قدرتمند امریکا، انگلیس و اروپا با موساد، شاباک و آمان، سبب می‌شود کار ایران برای شبکه‌سازی و اقدام امنیتی در داخل اراضی اشغالی به شدت سخت شود. اما این سختی به معنای غیرممکن بودن نیست، زیرا ایران بازی‌گری نوپا در عرصه‌ی امنیت نیست و در گذشته ی نزدیک اقداماتی را در این حوزه علیه اسراییل و حتی آمریکا انجام داده است. اقداماتی مانند طراحی و اجرای عملیات حذف و ربایش علیه اهداف مرتبط با اسراییل و امریکا؛ در نتیجه استعداد امنیتی لازم وجود دارد. استعدادی که برای به بار نشستن نیاز به سرمایه‌گذاری مالی، انسانی و تکنولوژیک و البته ریسک‌پذیری دارد. 

در این میان ایران با دو سد مواجه است:

  1. فوبیا امنیتی:

به نظر می‌رسد تبعات پرونده‌هایی مانند واقعه‌ی «میکونوس» و «انفجار آمیا» و البته شکست‌های اقدامات انجام گرفته در تایلند و اروپا، سبب شده مسئولین سیاسی و البته اطلاعاتی، دچاری ترسی ناخودآگاه در رابطه با اقدامات امنیتی شوند. ترسی که سبب می‌شود با دلهره و وسواسی بیمارگونه به اقدامات اینچنینی نگاه کنند و در نتیجه هرگاه با کنشی امنیتی از سمت اسراییل مواجه می‌شوند، بلافاصله به اقدام نظامی فکر کنند و نه واکنش امنیتی. این وضعیت خود سبب می‌شود تا از پرداختن و پروراندن توان امنیتی علیه اسراییل غفلت شود. غفلتی که موجب گشته یکی از دو بال بازدارندگی ایران، بال امنیت، ضعیف بماند و در نتیجه بال نظامی مجبور شود جور وظیفه‌ی آن را بکشد و در نتیجه همواره با یک بازدارندگی کوتاه‌مدت سر و کار داشته باشیم. این در حالی‌ست موسادی که امروز در قلب تهران، علیه یکی از مراکز به شدت حفاظت شده‌ی سپاه پاسداران، دست به اقدام می‌زند و شهید هنیه را ترور می‌کند، در برهه‌ای فجایع امنیتی وحشتناکی را تجربه کرده است. فجایعی که در یک نمونه در قلب اروپا، فرانسه رقم خود و سبب وارد آمدن ضربه‌ای قابل توجه به موساد در پاریس شد. اما سران موساد از شکست‌های اینچنینی درس گرفته و سازمان خود را ترمیم و به غولِ مهاجم امروز تبدیل کردند. 

  1. ما نمی‌توانیم امنیتی:

این دیدگاه در میان بخش عمده‌ی از جامعه‌ی اطلاعاتی ایران و البته پژوهش‌گران این حوزه وجود دارد که اسراییل هم خود در حوزه‌ی امنیتی پیشرفته و صاحب سبک است و هم از پشتیبانی سرویس‌های قدرتمندی مانند CIA  و MI6 و ... بهره می برد. در نتیجه نمی توان با آن مقابله کرد. به همین سبب است که در مواجه با اقداماتی از قبیل ترور، ایران بلافاصله به نقطه قوت خود در حوزه‌ی نظامی پناه می‌برد. نقطه قوتی که در کوتاه‌مدت می‌تواند موثر می‌باشد اما کاریی‌خود را در بلند‌مدت از دست داده است.

در قوی و موثر بودن موساد شکی نیست، در بسته بودن فضای امنیتی در داخل اراضی اشغالی شکی نیست، در حمایت‌های بی‌دریغ اطلاعاتی از اسراییل شکی نیست، اما اگر قرار بود تسلیم محدودیت خود و قدرت طرف مقابل شویم، قطعا هیچگاه در حوزه‌های موشکی، فضای و هسته‌ای به برتری و بازدارندگی نمی‌رسیدیم. حوزه‌هایی که ایران کار بر روی آن‌ها را در شرایط بسته‌تر و منزوی‌تر از شرایط حاکم بر حوزه‌ی امنیتی آغاز کرد و نهایتا به دانش و تکنولوژی بومی و بازدارنده در آن رسید.

 

به هر روی تقابل امنیتی ایران و اسراییل که از ۲۰۱۵ جدی‌تر و در طول ۱۰ ماه گذشته آشکار‌تر شده، چند حقیقت غیرقابل کتمان را به ما گوش‌زد می‌کند:

  1. ایران در حوزه‌ی امنیتی ضعف دارد.
  2. ایران نمی‌تواند در بلندمدت، ضعف امنیتی خود را از طریق توان نظامی جبران کند.
  3. ایران باید به‌منظور استفاده از مزایای حوزه‌ی امنیتی، جهت بالا بردن هزینه‌های اقدامات اسراییل، اقدام به تقویت «امنیت تهاجمی» خود کند.
  4. ایران باید معادله‌ی «ناامنی در ایران = ناامنی در اسراییل» را تعریف کند.

در پایان باید گفت سرمایه‌گذاری در حوزه‌ی نظامی، امری‌ست همیشه درست و منطقی، اما باید به یاد داشت، همانگونه که تانک را نمی‌توان جایگزین زیردریایی کرد، توانمندی نظامی را نیز نمی‌توان جایگزین توانمندی امنیتی کرد. از این روی‌ست که اگر ایران خواهان بازدارندگی بلند‌مدت در مقابل اسراییل و به حداقل رساندن کمیت و کیفیت اقدامات امنیتی رژیم علیه خود است، باید همانند حوزه‌ی موشکی، در حوزه‌ی امنیتی نیز به توانمند‌ی‌های لازم دست پیدا کند. این مورد نیز فقط در سایه‌ی سرمایه‌گذاری‌های مالی، انسانی، تکنولوژیک و پرهیز از فوبیای امنیتی و البته ریسک‌پذیری میسر می‌شود.

/پایان