دیروز کتاب ، کتابخانه نیمه شب رو تموم کردم این کتاب یک مسافرت شمال هم باهام اومد که اونجا 50 صفحش رو خوندم :) اخر مقاله یک فیلم هم از شمال هفته پیش میزارم چون منظرش واقعا خاص بود و برای من اولین تجربه این سبکی بود تو فیلم خودتون متوجه میشید : ) .داستان کتاب رو اسپویل نمیکنم و خلاصه میگم که اگه دوست داشتید بخونید.
پیش جلد کتاب
شکوه و شکایت برای زندگیهایی که آنها را زندگی نمیکنیم راحت است. آرزوی اینکه کاش استعدادهای دیگرمان را پرورش داده بودیم و به پیشنهادهای متفاوتی بله میگفتیم راحت است. آرزوی اینکه کاش سختتر کار کرده بودیم، بهتر عشق ورزیده بودیم، امور مالی خود را با درایت اداره کرده بودیم، محبوبتر شده بودیم، در آن گروه مانده بودیم، به استرالیا رفته بودیم، به آن قرار قهوه بله گفته بودیم یا یوگای بیشتری انجام می دادیم راحت است. زحمتی ندارد که برای دوستانی که نداشتیم و کاری که نکردیم و آدمهایی که با آنها ازدواج نکردیم و بچههایی که نداشتیم احساس فقدان کنیم. سخت نیست که خودمان را از دریچهی چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم کاش تمام نسخههای متفاوت از خودمان بودیم که میخواستیم باشیم. راحت میشود تا ابد حسرت خورد و در حسرت ماند. اما این زندگیهایی که در حسرت نزیستنشان هستیم مشکل حقیقی ما نیستند. مشکل خود حسرت است. این حسرت است که ما را پژمرده و تباه میکند و باعث میشود خودمان و افراد دیگر را بدترین دشمنان خود احساس کنیم.
اگه بخوام کتابخانه نیمه شب رو تو یک کلمه خلاصه کنم یا اگر می گفتن یک اسم دیگه براش انتخاب کن "حسرت" رو انتخاب میکردم کتاب هم درباره حسرت ها و تصمیمات اشتباهیه که در زندگیمون میگیریم . نورا شخصیت اصلی داستان بخاطر شرایط روحی که داره تصمیم میگیره خودکشی کنه . در ادامه نورا در یک سرزمین جادویی بیدار میشه که یک کتابخونه بزرگ داره . وارد کتابخونه میشه و خانم الم کتابدار اونجا که کتابدار مدرسه نورا در دوران بچگیش هم بود اونجا حضور داره. هر کتاب یکی از زندگی های نورا با تصمیم های متفاوته مثلا اگه نورا ادامه تحصیل میداد زندگی متفاوتی داشت یا کلاس شناشو ادامه میداد زندگی کاملا متفاوتی خواهد داشت یک کتاب سنگین هم وجود داره که حسرت های نورا توش نوشته بود مثلا کاش ورزش میکردم ، کاش ادامه تحصیل میدادم ، کاش دختر خوبی برای پدر و مادرم بودم ، کاش به پدرم میگفتم چقد دوستش دارم ، کاش موسیقی رو ادامه میدادم و ..... . تورا خیلی از زندگی هارو تجربه میکنه ! زندگی در حالتی که خیلی پولداره یا وقتی خیلی مشهوره طوری که چند میلیون فالور تو اینستا داره و همه میشناسنش یا وقتی که به عنوان یک محقق به قطب جنوب میره چون همیشه این کارو دوست داشن ولی تو هیچ یک از زندگی ها راضی نیست ! داستان به زندگی موازی هم اشاره ریزی میکنه که هر کدوم از ما میلیون ها زندگی دیگر در جای دیگری از جهان داریم با این قانون شاید من در یک زندگی دیگه ازداج کردم و زن و بچه دارم یا شاید مهاجرت کردم شاید ترک تحصیل کردم و یا شاید هم سربازم :) . یکی از دلایلی که نورا سری اخر میفهمه چرا دست به خودکشی زده نبود عشق در زندگیش بود و دقیقا بعد از مرگ گربش که نزدیک ترین کسی بود که پیشش بود دست به خودکشی میزنه چون برادرش در یک شهر دیگه بود و پدر و مادرش هم مرده بودن و نکته ای که خیلی برام جالب بود نورا با اینکه فسلفه اگزیستانسیالیستی داشت بازم هم تصمیمش خودکشی بود . اینجای داستان یاد کتاب فرضیه خوشبختی افتادم که روابط اجتماعی و اطرافیان چقد میتونن در خوشبختی ما نقش داشته باشن چون وقتی برادرش پیشش بود خیلی خوشحال بود و خودشو ادم خوشبختی میدونست . ادامه و اخر داستان رو بنظرم خودتون بخونید بهتره .
کتاب میخواد چند مفهوم رو برای ما یاداوری کنه که دوست دارم نظر chat gpt رو بزارم که خواناتر و گویاتره : )
هر انتخابی زندگی ما را تغییر میدهد، اما هیچ زندگیای بینقص نیستما همیشه ممکن است حسرت انتخابهای گذشته را بخوریم، اما حقیقت این است که هر انتخابی سختیها و چالشهای خاص خودش را دارد. حتی زندگیهایی که بهظاهر ایدهآل هستند، مشکلات خودشان را دارند.
پشیمانی نباید زندگی ما را کنترل کندما اغلب حسرت کارهایی را میخوریم که انجام ندادهایم، اما اگر میتوانستیم آن مسیرها را ببینیم، متوجه میشدیم که شاید آنها هم مشکلات خاص خودشان را داشتند. بنابراین، باید با گذشته کنار بیاییم و در لحظه زندگی کنیم.
ارزش واقعی زندگی در لحظات کوچک نهفته است خوشبختی لزوماً در دستاوردهای بزرگ یا موفقیتهای خاص نیست. گاهی یک گفتوگوی ساده، یک پیادهروی در طبیعت، یا یک رابطهی دوستانه میتواند زندگی را معنا ببخشد.
ما بیش از آنچه فکر میکنیم، در زندگی دیگران تأثیرگذاریم بسیاری از ما احساس میکنیم که وجودمان اهمیت خاصی ندارد، اما در واقع، تأثیرات کوچک ما میتواند زندگی دیگران را تغییر دهد. این کتاب به ما نشان میدهد که حتی کارهای بهظاهر ناچیز هم میتوانند ارزشمند باشند.
امید همیشه وجود داردحتی در سختترین لحظات، همیشه راهی برای تغییر و ادامه دادن هست. زندگی همیشه فرصتهایی برای شروع دوباره دارد، و هیچچیز از پیش تعیینشده نیست.
زندگی هیچکس کامل نیست، اما میتوانیم آن را معنادار بسازیمهیچکس زندگی کاملاً ایدهآلی ندارد، اما آنچه اهمیت دارد این است که چگونه با شرایط موجود کنار بیاییم و از آن بهترین استفاده را ببریم.
اگه بخوام نظر خودمو بگم بنظر زندگی مثل یک بازیه ( نه برای همه ) تا وقتی که که میتونیم باید بازی کنیم ( زندگی کنیم ) چون هم زود تموم میشه هم یک بار میتونیم بازی کنیم البته این یکی از نظریه های که درباره جهان هست . تا وقتی که خانواده دوستای خوب داریم میتونیم یک زندگی متوسط داشته باشیم . من همیشه معتقدم پول همونقدر کمش بده زیادش( خیلی زیاد :) ) هم میتونه همونقدر بد باشه و پول هم تو خیلی از جوانب زندگی دخیل نیست مثلا دوست خوب یا خانواده خوب . و اینکه خانواده خیلی میتونه تاثیر داشته باشه بخصوص وقتی که پدر و مادرامون از دنیا میرن.
چنتا جمله هم تو کتاب بود که بار ها تکرار میشد تاثیر چیز های کوچک رو دستکم نگیر . زندگی رو باید تجربه کرد. (البته این چیزایه که یادم مونده ولی تو همین مایه ها بود : ) )
یکی از دلایلی که در اینده ازش وحشت دارم (بجز پیری) حسرت کار هایه که میتونستم بکنم و نکردم و در قابلش هم هیچ کاری دیگه ای نکردم ولی بقول یک جمله معرف رنج از عدم پذیرش میاد .
وقتی داشتم این مقاله رو مینوشتم تو یوتوب گیتار پلی کردم وچقد باهاش حس خوب گرفتم یکی از ارزو هام اینه یه روزی منم بتونم مثل کلیپ تو یوتوب گیتار بزنم که دارم تلاشمم میکنم : )