مزرعه حیوانات جزو بهترین کتاب هایی بود که خوندم . داستان برگرفته از حکومت های دیکتاتوریه وقتی کتاب رو میخوندم و با حکومت های دیکتاتوری مقایسه میکردم دیدم چقدر دقیق و قشنگ در قالب یک داستان حکومت های دیکتاتوری رو تعریف کرده. داستان از یک مزرعه شروع میشه که یک خوک پیر تصمیم میگیره شورش کنه و یک سخنرانی ترتیب میده که میگه انسان ها دارن بهمون ظلم میکنن و ما باید ازاد باشیم بعد از چند مدت خوک پیر( که بهش میگفتن جناب سرهنگ ) از دنیا میره ولی حیوان های دیگه رو تحت تاثیر قرار میده تا یک روزی که به بدون برنامه ریزی وقتی صاحب مزرعه میاد تو و بهشون شلاق میزنه ک ارومشون کنه حیوان ها به اقای جونز ( صاحب مزرعه ) حمله میکنن و کنترل مزرعه رو به دست میگیرن داستان تقریبا از اینجا به بعد شروع میشه . خوک ها که از همه باهوشتر هستن ریاست مزرعه رو بر عهده میگیرن همه در مزرعه به صورت برابر سخت کار میکنن که وابستگی به کسی نداشته باشن حتی چندتا قانون هم مینویسن همه آنها که روی دوپا راه میروند دشمن هستند.
همه آنها که چهارپا یا بالدار هستند، دوستند.
هیچ حیوانی حق پوشیدن لباس را ندارد.
هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد.
هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد.
هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد.
همه حیوانات با هم برابرند. همه چی خود پیش میرفت تا روزی که بین اسنوبال و ناپلئون اختلاف شروع میشه که ناپلئون موفق میشه اسنوبال رو از مزرعه فراری بده و خودش ریاست کل مزرعه رو به عهده بگیره رفته رفته با قدرت گرفتن ناپلئون یکسری از تبعیض ها تو مزرعه اشکار میشه مثلا فقط خوک ها جیره بیشتری از بقیه داشتن یا جا خواب متفاوتی داشتن و در جواب به بقیه حیوانات میگفتن چون کار مدریتی انجام میدن باید تغذیه مناسب و در رفاه باشن که بتونن از دشمنان خارجی در برابر مزرعه دفاع کنن و همیشه هم این مورد رو تکرار میکردن اگه ما نباشید دشمنان خارجی مزرعه رو میگیرن و همه رو سلاخی میکنن . با گذشت زمان اعتراض حیوانا بیشتری شد که باعث شد خیلی از حیوانا اعدام بشن و هر بار هم هفت قانون رو ویرایش میکردن مثلا قانون ششم رو اینجوری تغیر دادن هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد مگر در شرایط خاص . ناپلئون روز به روز چاقتر و قدرتمند تر میشود و حیوان های مزرعه روز به روز جیره غذایی کمتری بهشون میرسد و سخت تر کار میکردن یکی از مشکلاتی که حیوان ها داشتند این بود قوانین رو فراموش میکردن یا نمیدونستن شرایط قبلیشون چجوری بوده که بتونن با شرایط فعلیشون مقایسه کنند اعتراض هم میکردن افراد ناپلئون میگفتن رییس داره مزرعه رو مدیریت میکنه . بعد از چند سال که خیلی از حیوان ها مرده بودن و حیوان های جدیدی وارد مزرعه شدن ناپلئون با ادم ها وارد معامله شده بود و حیوان های دیگه رو به بیرون مزرعه معامله میکردن. حیوان ها از ترس دشمن های خارجی و امید به اینده ای که ناپلئون بهشون قول داده بود سخت کار میکردن تا یک روزی که اخرین قانون هم تغیر دادن همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی ها بیشتر ! . یک روز که حیوان های به صورت تصادفی از پنجره خونه خوک ها داخل رو نگاه میکنند میبینن خوک ها با مصرف مشروبات با ادم ها جشن گرفتن و دارن درباره بیزینس جدیدشون حرف میزنن .ناپلئون یه جایی میگه برای اینکه بتونیم پول بیشتری در بیاریم باید حیون ها سخت کار کنند و جیره کمتری بگیرند !
کتاب خیلی قشنگ نظام های دیکتاتوری رو به نمایش میکشه اینکه یک نفر با ارمان ازادی خواهی همین که قدرت رو به دست بگیره میتونه یک دیکتاتور باشه که حتی به مردم خودش هم رحم نکنه و مردم یک کشور چقدر بی سواد یا احمق باشند که گذشته رو فراموش کنند یا منتظر اینده بهتری باشند .
کتاب مزرعه حیوانان رو دوستم برای هدیه تولد گرفت قبلا خیلی دربارش شنیده باشم ولی فکر نمیکردم انقدر ازش خوشم . کتاب بعدی که میخوام بخونم کفش بازه که امروز یک صفحش رو خوندم . درباره کفش باز هم خیلی شنیده بودم و همیشه دوستام بهم پیشنهاد میدادن از جاوید هم ممنونم که کفش باز رو بهم هدیه داد