سطحی نگری پدیده است که درجامعه متاسفانه رواج زیادی پیدا کرده است اظهار نظرهای خالی از تفکر واندیشه در کارها وزندگی های ما بسیار دیده می شود یکی از دلایل این مشکل کمبود سرانه مطالعه در جامعه است که خود دلایل زیادی دارد یکی از این دلایل گرانی کتاب است ولی اصل موضوع اینست که مطالعه در جامعه ما ودید عالمانه طرفدار زیادی ندارد شاید هم حق با مردم باشد مشکلات اقتصادی امانی برای مطالعه باقی نگذاشته است ودر واقعه دل ودماغ ندارند اما در کمال حیرت ملاحظه می کنیم ما مردم ساعت ها وقت خود را در شبکه های اجتماعی سپری می کنیم تلویزیون وماهواره تماشا می کنیم اما امان از زمانی که به ما بگویند روزی مثلا ۵ تا ۱۰ صفحه مطالعه داشته باش می گوییم وقت نداریم حوصله نداریم گرانی ها دل ودماغی باقی نگذاشته است وغیره البته این فقط مشکل ما نیست همه دنیا گرفتار جادوی اینستاگرام وفیس بوک و واتساپ وتوتیترند شکی نیست ولی به هرحال درد احساس می شود اگر چه ما آنرا کتمان کنیم سطحی نگری دردی است که بهشکل غلیظ یا رقیق آن همیشه در مردم عادی درتاریخ وجود داشته است ولی امروز این درد بیشتر احساس می شود چرا؟ چون کنش های زندگی اجتماعی مردم تأثیر گذار است کجا مثلا انتخابات یایک موج خرید یک محصول خاص یا یک مد جدید اگر گرفتار سطحی نگری شدیم گرفتار انتخاب اشتباه می شویم وضررهای می زنیم دود آن نه تنها به چشم خودمان به چشم بچه هایمان هم می رود به هر روی عدم مطالعه کتاب و اکتفا به شبکه های اجتماعی وارضا حس گرسنگی برای آگاهی از امور پیرامون زندگی با فست وفود کلیپ ها وپست ها وبرنامه ها و استوری ها وبه دنبال آن توهم آگاهی یکی ازدلایل اصلی سطحی نگر شدن ماست شاید دلیل دیگر این مساله دیدن دنیا باعینک جهانی مادی بی هدف ویله ورها ست که ریشه در دنیای مدرن امروز دارد وبه ویژه فرهنگ غرب درآن یکه تاز است دنیای خالی از معنا عاری از امور واقعی است وبیشتر یک شوخی تلخ است شاید همه ابزار تکنولوژی مقدمه ای شده برای خوردن وآشامیدن وخوابیدن و ارضا غریزه جنسی ودیگر هیچ. آری ما خارج از معنا در یک اتاق تاریک ذهن مادی گرفتاریم ودر این فضا چیزی به اسم کلی نگری وارائه برای یک چارچوب زندگی وجود ندارد ودنیای امروز وجامعه ما خیلی بیشتر از گذشته گرفتار خالی شدن حیاتش از معناست اما به نظرم دلیل دیگری هم وجود دارد عدم مطالعه سیر تاریخی زندگی خودوعبرت نگرفتن از تاریخ جامعه وجهانی که درآن زندگی می کنیم دنیای بدون فهم تاریخ دنیایی خیالی است چون منفصل است متصل نیست وفلسفه خاصی ندارد چنین دنیایی جایی برای نگریستن به واقعیات امور حیات نمی دهد و انسان راغرق توهم می کند اوخیال می کند او اولین نفراست که می خواهد زیست کند درحالی که قرن ها راهی را که ما می رویم دیگران رفته اند ونتیجه اش را هم گرفتند سخن به درازا کشید وسخن بسیار است در نقد وتقبیح سطحی نگری درجامعه و لی به همین میزان کافی است ووسع ما و کشش مقاله به همین مقدار است